وقتی دلم برای توست دلنوشته هایم بیشتر بهانه ات را میگیرند پس بگذار بنویسم انتهای مقصدم وصال توست وقتی رسیدنم با تو شروع میشودخدای من!

  • خانه
  • تماس  
  • ورود 

9دی فرارسید..

09 دی 1395 توسط مهديه عابدين پور ابرقويي

بسم الله الرحمن الرحیم

صدای “هل من ناصر ینصرنی"به گوش می رسید انگارمحرم می خواست باردیگرامتحانش را تکرار کند ،آزمونی که قرار بود در آن آدمها محک زده شوند در ولایتپذیری ،در بصیرت ،در غیرت ،در شهامت ؛در شهادت،درعشق….

همه در این امتحان حضور داشتند و این امتحان غایب نداشت، خیلی ها سالها بود مدعی رتبه اولی بودند خیلی ها مدعی قبولی ،خیلی هامدعی عاشقی ،خیلی ها ….روز آزمون فرا رسید ،چشمها به نظاره نشسته بودند و قلمها آماده نوشتن… اما معلوم نبود چه کسانی قرار است دراین امتحان قبول شوند،چه کسانی تجدید ،چه کسانی مردود…

آزمون برگزار شد…دلهای عاشق دیگر تحمل سکوت در برابر این همه بی بصیرتی ها را نداشت ،تحمل این همه یاوه گویی ها ،هتک حرمتها،کج فهمی ها …،دیگرنمیتوانستند بیش ازاین صبر کنند و سکوت ، کفن پوشیدند و آماده شهادت شدند و با مشتهایی گره کرده بار دیگرآمدند تا با امام (ره) و شهدا و مولایشان امام خامنه ای (روحی فداه) تجدید پیمان کنند،آمده بودند تا همه بدانند کربلا هنوز زنده است و خونی که در رگهای این مردم جاریست از چشمه همیشه جوشان عاشورا سرچشمه می گیرد و این انقلاب درختی است که ریشه درکربلا دارد ،و یزیدهای دوران هرگز نخواهند توانست این درخت تنومند را بخشکانند

9 دی فرارسیده بود،آنجا فقط مشتهای گره خورده نبود که شعار بصیرت می داد ،آن روز قلبها به هم گره خورده بود،قلبهایی که آمده بودند تادشمنان قسم خورده ببینند، تا بی بصیرتان از خدا بی خبر بفهمند ،تا فتنه گران بازی خورده بدانند تا خواص بی خاصیت یادشان بیاید که یک دنیا عشق پشت سر رهبرونظام و کشورشان است که حاضرند تمام جان و هستی اشان را فدای مولایشان کنند..قلبهایی که فقط به عشق رهبرو مولایشان میتپد،و هنوز این آیه را فراموش نکرده اند که:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِمنکم

از خداوندمنان میخواهیم که به همه ما بصیرت ،حکمت و ولایت پذیری عطا بفرماید وعاقبت همه مارا ختم به خیر بگرداند ان شاءالله


اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

یازهراسلام الله علیها


 نظر دهید »

خلوتی با خدا

23 آذر 1395 توسط مهديه عابدين پور ابرقويي

 

تنها دلم خوش است به مولای یا مولای….

خداوندا،در این ثانیه های پراز اجابت، برسر سجاده عشق با چشمهایی که به آسمان خداییت گره خورده است به امید بخشش و مهربانیت مینشینم و الهی العفو هایم را به امید اجابت توگریه کنم …
مهربان خدای من!آنقدر در لحظه لحظه عمرم تاکنون پایم لغزیده است ،قلبم لرزیده است ،افکارم به خطا رفته و وجودم گناه را به چله نشسته است که جز شرمندگی چیزی برای گفتن ندارم…اما باز هم مثل همیشه این تویی که مرا به مهربانیت میخوانی و این منم که باز شرمنده تر از گذشته به درگاهت پناه می آورم و تنها دلم خوش است به مَوْلایَ یا مَوْلایَ اَنتَ الغَفُورُ و اَنَا المُذنِبُ وَهَل یَرحَمُ المُذنِبَ اِلَّا الغَفُور…
پروردگارا، مانده ام از تو چه خواهم در حالی که تمام نعمتت رابر من عطا کرده ای و این منم که در غفلت به سر میبرم واز آنچه عاشقانه به من داده ای بهره نمی گیرم…
معبودا، من شاکر نبوده ام اما تو باز هم برمن بخشیدی….هر آنچه راکه هرگز قدرش را ندانستم و شکرش را به جای نیاوردم،هزاران نعمتی که من روسیاه، چشم بر روی همه آنها بستم و معترضانه به درگاهت کفران نعمت کردم…
خدواندادر این لحظات عزیز شکرکدام نعمتت را به جای آورم و به خاطر کدام گناه ،شرمندگیم را گریه کنم……تو تاج شیعه بودن را برسرم نهادی و ولایت مولایم را زینت زندگیم کردی و چشم امیدم را به چراغ شفاعتش تا لحظه وصالت روشن نمودی، نعمتی که به تنهایی بس است تا قیامت شرمنده لطف بیکران الهیت باشم،…….
وقتی میان در و دیوار تنهایی، گناهانم مرا زمین گیر میکند تو به من مادری عطا کردی که تا دست به دامانش میشوم چادر سبزش را بر روی سرم میکشد و آبرویم را میخرد برای همیشه………
تو به من مولایی دادی که وقتی دستم از همه جا کوتاه میشود، مانند کودکی بی پناه سرم را روی زانوهایم میگیرم و چشم امیدم را به دستهای مهربانش میدوزم و او مهربانانه و پدرانه دستم را میگیرد و آرام بلندم میکند تا هرگز زمین نخورم وپشتم گرم باشد به مولائیش……..
وقتی تب غصه هایم وجودم را فرا میگیرد مسیر حرم را به من نشان میدهی و من سردرگم و خسته از همه جا دلم را گره میزنم به پنجره فولادش و دردهایم را دانه دانه گریه میکنم وآقای رئوف حرم اشکهایم را پاک میکند و مرا برسر سفره کرمش مینشاند…….
وقتی نگاهم مه آلود میشود و قلبم زنگار بی حیایی به خود میگیرد مرا میکشانی تا محرم…ومن یک جرعه غیرت از دستان عباس مینوشم تا تمام وجودم وضو بگیرد و ندبه کنان در مقابل آقایم زانو می زنم و آن تن نازنین بی سر بر سرم دست میکشد تا در حریمش پناه بگیرم و پیله وجودم پروانه ای شود برای پرواز………
و وقتی در این زمانه غربت بر سر دو راهی های شک و تردید آواره میشوم خورشید پشت ابرت را به دادم میرسانی تا مبادا فتنه های روزگار مرا به اسارت ببرد و از قافله سالار عشق جامانده شوم و چه زیبا مولاو آقا و صاحبم دستم را میگیرد ومرا میرساند تا مقصد، تا خود خود خدا…..خدایی که خودت آن را به من دادی ،با آفرینش من، تا اشرف مخلوقاتت باشم…. و تو چه عاشقانه خدایی میکنی درحالی که من لحظه ای هم بندگی نمیکنیم ……
تو تمام نعمتهایت را به من عطا کردی … و من شرمنده و خجالت زده از این همه لطف و بخشش و مهربانیت باز به درگاهت مینشینم تا باورم کنی جز این خانه جایی را نمی شناسم ……
پرودگارا ،مانده ام از تو چه خوا هم در حالی که نعمتت را، حجتت را برمن تمام کرده ای و من غرق در نعمتهای بیکران توام، اما انگار در این هیاهوی زندگی چیز ی را گم کرده ام و آن قدر و شان و منزلتی است که تو با آفرینش انسان به من عطا نمودی و من دراین روزگار وانفسا آن را به دست فراموشی سپرده ام ،من فراموش کرده ام که هستم ، برای چه هستم….من فراموش کرده ام وجودم را هدفم را مقصدم را انسانیتم را،من خودم را گم کرده ام، خودم را …… اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى

نویسنده: بنده روسیاهت که بعد سالها هنوز رسم بندگی نمیداند…

یازهرا(سلام الله علیها)

 

 نظر دهید »

مقصدم وصال توست...

22 آذر 1395 توسط مهديه عابدين پور ابرقويي

بسم الله الرحمن الرحیم



مهربان خدای من…


وقتی دلم برای توست دلنوشته هایم بیشتر بهانه ات را میگیرند پس بگذار باز هم برایت بنویسم …بنویسم که عاشقانه دوستت دارم وقتی تو داری عاشقانه برایم خدایی میکنی…بگذار بنوسم بدون تو زندگی برایم بی معناست وقتی تو معنای زندگیم هستی…بگذار بنویسم انتهای مقصدم وصال توست و میخواهم به تو برسم وقتی رسیدنم با تو شروع میشود مهربان خدای من…!



یازهراسلام الله علیها

 

 نظر دهید »
خرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

وقتی دلم برای توست دلنوشته هایم بیشتر بهانه ات را میگیرند پس بگذار بنویسم انتهای مقصدم وصال توست وقتی رسیدنم با تو شروع میشودخدای من!

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • مناجات

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس